|
|
دلنوشته نیما ابراهیم زاده چهارشنبه, 18th ژوئن, 2014 | نیما ابراهیمزاده این چند هفته سخت ترین هفته های سال جدید من و خانواده ام بود. پدرم زیر شدید ترین فشارها قرار گرفت و هنوز هم همینطورهستش. برای بار اول که در جریان حمله به بند٣٥۰ به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و چند روزی هم تو انفرادی بود و بازهم بعد بازگرداندن وی به بند ٣٥۰ دست از سر او برنداشتند حالا هم که چند هفته ای هستش که ممنوع الملاقات شده و توبند ۲۰۹ زندان اوین هستش و خبر دیگری از اوضاع او نداریم. تو این چند هفته مادر کم سوادم بارها از جنوبی ترین نقطه تهران به سالن ملاقات اوین واقع در درکه رفت اما موفق به دیدن پدرم نشد. چندین بار به دفتر دادستانی و آقای خدابخشی مراجعه کرد اما جوابی جز اینکه آنها فتنه گر هستند و غیره نشنید تو این چند هفته چه سرها که نشکست و چه بدنها که زخمی نشد و چه قلب هایی که نگران نشد. اما چیزی که قابل توجه اینه که نه تنها روحیه زندانیان و خانواده هایشان کم نشد بلکه در مقابل دشواریها و سختی ها باردیگر استوار تر و محکم تر شدند.
|