بر اساس آمار وزارت معارف افغانستان ، ۲۵۰ هزار نفر در ۱۱۰۰ مدرسه آموزشهای دینی میبینند که ۱۵هزار تن از این افراد دختران هستند.
وزارت معارف تایید میکند که ۱۳۰۰ مدرسه رادیکال اسلامی ثبت نشده در افغانستان وجود دارند که به لحاظ مالی به صورت مستقیم به حمایت دولتی وابسته نیستند. علاوه بر این یک نهاد اسلامی بنام جمعیت اصلاح نیز صدها مدرسه دخترانه و پسرانه را در ولایتهای کابل، هرات، ننگرهار و بلخ تاسیس کرده که حدود چهار هزار تن در آنها درس میخوانند.
رشد اسلامیسم در افغانستان
رشد اسلامیسم در افغانستان کشوریکه در طی چند دهه به ميدان کارزار اسلاميستها وبه همکاری و کمک کشورهای غربی جاییکه نيروهای حاکم و اپوزيسيون هردو مشروعيت خود را از اسلام ميگيرند حایز اهمیت میباشد.
از آنجاییکه قانون اساسی، اسلامی و فرهنگ اسلامی یک فرهنگ مسلط در جامعه افغانستان است، با وجودیکه ملا ها و رهبران دینی به صورت مستقیم در دولت سهیم نیستند ولی ساحۀ قانون را به وسیلۀ شريعت اشغال نموده و بر افکار و زنده گی مردم سلطه و نظارت دارند .
پس از اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروی سابق احزاب اسلامی،ملا ها و تمام شبکه های دینی با مخالفین دولت پیوست،جنگ دينی يا جهاد با کافران در سر لوحۀ جنگ قرار گرفت.
با شکست و خروج نیرو های شوروی از افغانستان و ورود مجاهدین در کابل پراگند گی و جنگهای داخلی شدت گرفت فرماندهان احزاب جهادی در نقاط مختلف شهر ها به رقابت و خونریزی ها پرادختند، حتی در یک منطقه چندین حزب جهادی فرمان میراند و کشور در یک بحران سیاسی و اجتماعی دست و پا میزد با استفاده ازین وضعیت امریکا و متحدین اش زمینه نفوذ و به قدرت رسیدن طالبان را با شعار نظم و ثبات فراهم ساخت.
جنبش طالبان را افرادی تشکیل داده بود که در مدارس دينی به دور از زنده گی عادی تحت سرپرستی ملاهای تند رو شست و شوی مغزی شده بودند.
البته اين بدان معنی نيست که جنبش طالبان يک ايدئولوژی خالص مذهبی را نماینده گی مينمود، بلکه ايدئولوژی طالبان کلیتی از بنيادگرایی اسلامی، سنتهای قومی و قبيلوی و ناسيوناليسم اتنيکی بوده و است.
مدارس مذهبی که طالبان در آن تعلیم دینی می دید مورد حمایت دولت پاکستان بود و در تقسیم بین المللی کار در جهاد افغانستان، حمایت مالی مدارس مذهبی به کشورهای ثروتمند عرب حوزه خلیج فارس و در رأس آنها عربستان سعودی و امارات متحده عرب واگذار شد. حمایت تسلیحاتی را آمریکا و انگلیس برعهده گرفتند و پاکستان هماهنگ کننده کمکها به جهاد در نظر گرفته شد.
درست در همین زمان بود که مکتب دیوبندی با مکتب سلفی پیوند می خورد(نیوفوندامینتالیزیم). ناگفته نباید گذاشت که دستگاه امنیتی پاکستان «آی. اس.آی» آموزش نظامی طالبان را بعهده داشت.
مدارس دینی امروز در افغانستان و عواقب آن:
قبل از اینکه به چگونگی مدارس دینی در افغانستان بپردازم مایلم در مورد بنیادگرایی یا فوندامینتالیزیم روشنی بیندازم.
بنیادگرایی ( فوندامنتالیسم ) چیست؟
بنیادگرایی ترجمهٔ واژهٔ لاتینی «فوندامنتوم» به معنای شالوده، پایه و اساس است، که معادل این واژه در زبان عربی «الاصولیه» است، که به معنای بازگشت به اصول و مبانی به کار میرود. بنیادگرایی مذهبی به معنای سرسختی در مذهب و جهان بینی است که هدف آن عقب گرایی در تفکر و اندیشه بر بنیاد ریشه های اولیهٔ دین و ایدئولوژی است. همانطوریکه در بالا تذکر داده شد. طلاب و شاگردان مدارس دینی با دیدگاهی حزبی (اسلامیستی) و بازگشت به اصل اسلام آنطور که آنها برداشت دارند، در اولویت آموزش شان قرار دارد.
تدوین و برنامه ریزی درسی مدارس در عربستان سعودی و پاکستان و ایران صورت میگیرد. ترویج وفعالیت این مدارس در افغانستان سبب تشدید بنیادگرایی گردیده است .
نا گفته نباید گذاشت که مدارس دینی (اعم از شاخه های مختلف د ینی اسلامی، مثل اسلام شیعی که از طرف دولت ایران با همکاری عالمان دینی شیعه مذهب در افغانستان بنا و توسعه داده میشود، سلفی (وهابیت) که از طرف دولت عربستان سعودی بنا و توسعه داده میشود ومدارس دیوبندی از طرف دولت پاکستان بست و توسعه داده میشود و . . .)
از جمله این مدارس یکی هم مدرسه “اشرف المدارس” در ولایت قندوز است که چهارسال پیش بنا شده و در حال حاضر شش هزار دختر در آن درس میخوانند. شاگردان مدرسه اشرف المدارس دختران سیاه پوش ایزوله شده از جامعه، متعصب پرخاشگر و در پی تحقق اصل اسلام در جامعه است. که به تکفیریان مشهور اند.
این دانش آموزان دینی با دیدگاه حزبی اسلامیستی از منتقدین بشدت سرسخت حضور زنان در جامعه هستند، با تمام انواع آزادی چه فردی و چه اجتماعی در تزاداند. بعبارت دیگر عسکران منضبط امر به معروف و نهی از منکر میباشند.
مربیان نیمه باسواد و استفاده جوی این مدارس با گرفتن سهمیه های بزرگ، بنیادگرایی و خشونت را به راحتی در بین خانه های مردم منتقل نموده و با تدریس جهاد و دادن افکارتکفیری این کودکان و نوجوانان را آماده انتحار و کشتار جمعی میکنند. این کودکان با آموزش آموزه های دینی یک خیال کاذب از زندگی پس از مرگ و رفتن به بهشت، نه تنها شادی و طراوت کودکانه را فراموش کردند تا حتی شرایط زیست مسالمت آمیز نیز از آنان ربوده شده و این اطفال با شخصیت غیر سالم و از خود بیگانه٬ در یک فضای بسته و زندان افکار محدود و بسته دینی زیر فشارهای عصبی قرار داشته و همیشه در یک تناقض با جهان بیرون و آزاد بوده که درنتیجه این اطفال ازنظر روانی غیر نرمال و مریض عقده ای و افسرده بار می آیند.
سالانه هزاران نفر از طلاب علوم دینی از این مدارس بصورت هدفمند رهسپار پاکستان می شوند. توافقنامه ایجاد مرکز اسلامی عربستان سعودی به نام ملک عبدالله در کابل، نیز خطر جدیدیست برای جامعه و مردم افغانستان. مدرسه خاتم النبین که توسط شیخ آصف قندهاری تاسیس شده٬ مصروف آموزه های مکتب شیعی و مدرسه الدعوة توسط عبدالرب سیاف یکی دیگر از رهبران جهادی به کمک عربستان سعودی اعمار گردیده است.
راه حل از پخش و گسترش فوندامنتالیزم مذهبی
از آنجاییکه اسلاميسم و بنيادگرایی محصول تحولات مادی و معنوی جوامع بحران زدۀ اسلامی در زمان کنونی است و گرايشات آن با شیوۀ توليد حاکم و نياز سرمايۀ داری جهانی سازگار است.
لذا بر روشنفکران و مبارزان است تا مبارزه با این رژيم ها و جريانات را از مبارزه با مناسبات توليد سرمايه داری جدا نسازند و از آنجاییکه به صورت آگاهانه دین به ايدئوژی حاکم این نظام در این مناطق تبدیل شده لذا مبارزه ايدئولوژيک موازی با مبارزه سياسی و اقتصادی از اهميت خاصی بر خوردار است.
مبارزه و کاری آگاهانه و روشنگرانه، انسان استثمار شده را در مبارزه عليه فرهنگ و ايدئولوژی حاکم متشکل ساخته و به ايجاد یک فرهنگ انقلابی می انجامد، همان طوریکه مربیان اجیر شده به یاری رهبران خود فروخته شان با تخدیر افکار جوانان و افراد ناآگاه در این مدارس می پردازند و زمینه رشد و دیگر اندیشی را در آنها مهار میکنند٬ لذا بر روشنفکران است تا با روشنگری و مبارزاتشان این انسانها را از موقعيت فرو دست، بی عدالتيهای موجود و مهمتر از همه چگونگی مقابله به آن و تغيير وضعيت موجود آگاه سازند.
از آنجاییکه نيوفاندمنتاليستها از مسلط بودن فرهنگ دینی در منطقه بهره می برند و موازی با ابزارهای ديگر از جمله قهر و تصويب قوانين به نفع سلطۀ فکری و فرهنگی خود به پيش می برند و بدین ترتیب، از پيدايش و رشد فرهنگ دیگر اندیشی و انقلابی جلوگيری می نمايند.
لذا سوسیالیستها در مبارزه با نظام سرمایه داری ناگزیر از نقد و مبارزه رويارویی با اسلاميسم و باورهای دينی است.*